تعالیم شیخیه، با عنوان کردن آموزه رکن رابع، مکتب خاص عقیدتی را در شیعه بنا نهاد که جلوه بیرونی میطلبید.
این تحقیق در مقام بررسی این سؤال مهم برآمده که هدف و انگیزه شیخیه از مطرح آموزه رکن رابع چیست؟ و اینکه شیخیه با طرح مباحث رکنیت و بابیت در ایجاد و پیدایش بابیه و بهائیه چه نقشی داشتهاند؟ این مسئله زمانی از اهمیت ویژه برخوردار است که بدانیم علیمحمد باب از شاگردان سیدکاظم رشتی، دومین رکن و پیشوای شیخیه بوده است. در این تحقیق، روش تحلیل دادهها اسنادی و کتابخانهای است.
معنای اصطلاحی رکن رابع در تفکر شیخی
مراد شیخیه از رکن رابع، شیعه کامل است که واسطه میان شیعیان و امام غایب میباشد. پایه این عقیده بر این امر استوار است که عهد و میثاق معنوی، هر شیعه مؤمن را به امام(ع) مرتبط میسازد. بدینترتیب، گروهی به ترتیب سلسلهمراتب بسته به درجه معنویتشان بر گرد امام جمع میشوند. شرط وجود و لازمه آن این است که هر فرد شیعه مؤمن باید با تمام کسانی که به این نحو به دور امام گرد آمدهاند، دوست وفادار بوده و با آنها اتحاد و همبستگی داشته باشد.
این عقیده بخصوص، بر محور اعتقاد به غیبت امام دور میزند. همه شیعیان اتفاقنظر دارند که معرفت توحید و معرفت مقام نبوت بهطور عام و نبوت پیامبر آخر زمان بهطور خاص و بالاخره، معرفت امامت دوازده امام(ع) سه اصل لازم دین کامل است، اما شیخیه معتقدند که علاوه بر این سه رکن، رکن چهارمی، همان رکن رابع و بابی که رابط بین خلق و حجت الهی امام عصر(عج الله فرجه)، نیز برای کامل شدن دین انسان لازم است.
در این زمینه ابوالقاسم ابراهیمی، یکی از بزرگان شیخیه کرمان چنین میگوید:
دنیا نمیتواند بدون رکن چهارم بر پا باشد… امام بینایب نمیشود و خانه بدون باب معنی ندارد، بلکه میگوییم امام بیمأموم نمیشود و مأموم امام امثال ماها نیستیم؛ زیرا ما ائتمام به امام ننمودهایم و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده، و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند،
معلوم است که وجود امام (العیاذ بالله) خاصیتی نبخشیده پس (نعوذ بالله) وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بیامام و پیشوا باشد و محال است که امام باشد و مظهر و نماینده نداشته باشد… محال است زمین از وجود آنها خالی شود، ولی معروف ما نمیشوند، و نص شخصی بر آنها نمیشود و غایب هستند مثل اینکه خود امام هم تشریف دارد اما غایب است (ابراهیمی، ۱۳۵۰، ص ۱۱۷).
محمد کریمخان کرمانی مؤسس و رکن شیخیه کرمان، در مورد رکن رابع و تعریف آن در کتاب رجوم شیاطین مینویسد:
در هر عصری بالغ کاملی که به حقیقت معرفت، عارف و به حقیقت عبادت بندگی نماید، باید باشد تا خلقت لغو نباشد و از فضل او عیش سایر خلق برقرار بماند؛ زیرا که اگر غرض وجود او نبود، حکیم برای سایر خلق قبضهای نمیگرفت… پس کاملان در هر عصری همیشه موجودند و اگر ایشان نبودند، دنیا و ما فیها برپا نمیایستاد. پس بخلوص نیت و پاکی فطرت خودت تسلیم برای ایشان بشو تا رستگار شوی (کریمخان کرمانی، ۱۲۶۸ق، ص ۷۴).
سپس در ادامه چنین نتیجه میگیرد که:
چون دانستی که کاملان در هر عصری و زمانی در دنیا موجودند و زمان از وجود ایشان خالی نمیماند و ایشانند علت غایی خلق عالم و علت توجه مشیت پروردگار به مشاءات، و علت دعوت انبیاء و مرسلین و اگر ایشان نبودند عالم برپا نمیایستاد،
پس بدان که ایشان نزدیکترین خلقند به خدای سبحانه… پس ایشانند سابقان مقربان و اصحاب زلفی و منزلت و ماسوای ایشان دون ایشان هستند بر حسب درجه و سبقت و تأخر هریک در اجابت و ایمان، پس نمیرسد فیض به آنها که دورند مگر بواسطه نزدیکان… پس توجه به سوی ایشان فریضه است؛ زیرا که هر کس اعراض کند از ایشان، هیچ مددی و خیری به او نمیرسد و هر کس توجه به دشمنان ایشان نماید و پشت کند به ایشان، پس متوجه به شیطان شده است و به خدا پشت کرده است… (همان، ص ۷۸).
هانری کربن، فیلسوف غربی، معتقد است که در تفکرات شیخیه اساس این نظریه (رکن رابع) عبارت از:
عهد و میثاقی معنوی است که هر شیعه مؤمن را بهگونهای معنوی با امام مرتبط میسازد. شرط وجود و لازمهاش این است که هر فرد شیعه مؤمن باید با تمام کسانی که به این نحو بر دور امام گرد آمدهاند، دوست وفادار بوده و با آنها اتحاد و همبستگی کامل داشته باشد… سازمانی هم که از این عقیده نتیجه میشود، چیزی به مانند یک جامعه خالص روحانی و معنوی است (کربن، بیتا، ص ۷).
بیشک اعتقاد به رکن رابع را قبل از کریمخان کرمانی، بزرگان قبل از او تعلیم داده بودند و تعالیم شیخیه راجع به این مسئله پیوستگی و ادامه کاملی را نشان میدهد. گرچه بعد از شیخ احمد و سیدکاظم، شیخیه آذربایجان منکر این امر شده و آن را از مخترعات و ابداعات حاج محمد کریمخان کرمانی شمرده و بهشدت نیز با آن مخالفت نمودهاند؛ بهطوریکه امروزه، یکی از اختلافات شیخیه کرمان و آذربایجان مسئله رکن رابع است (مبلغی آبادانی، ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۳۹۹).
به این ادعای کاذب میتوان بهآسانی پاسخ داد و آن اینکه، با مراجعه به کتابهای سید و شیخ میتوان به کذب این ادعا پی برد. از آن جمله، دو دست خط، به خط سیدکاظم رشتی است که در آنها به نحو قاطع این موضوع را حل و فصل میکند؛ این خود سندی است محکم. برخلاف ادعای ایشان، در این نامههاسیدکاظم رشتی، ارکان چهارگانه ایمان و از جمله رکن چهارم را، به تفصیل شرح میدهد (همان، ص ۵۷).
شیخیه، بابیه، بهائیه
مهمترین فرقهای که از شیخیه بهوجود آمد، فرقه بابیه و بهائیه است که مؤسس آن، علیمحمد باب شیرازی معروف به باب (م ۱۲۶۶ ق) از شاگردان سیدکاظم رشتی بود که بهشدت تحت تأثیر این مذهب قرار داشتند. پس از اینکه وی ادعای بابیت کرد، در مدت پنج ماه در سال (۱۲۶۰ق)، ۱۸ تن از علمای شیخیه بهعلیمحمد باب گرویدند که بهحساب حروف ابجد معروف بهحروف «حی» شدند (دائرهالمعارف الاسلامیه، ج ۳، ص ۲۲۶ـ۲۳۱).
درباره بابیت باید توجه داشت که بابیت در بستر شیخیگری ایجاد شد؛ یعنی همان مسئله رکن رابعی که شیخیه در پرده میگفتند و برای خودشان چنین مقام و موقعیتی قائل بودند، همان را بهطور صریح و روشن، یک جوان شیرازی به نام میرزا علیمحمد باب (شیرازی) ادعا کرد که من همان رکن رابع هستم. کمکم بهجای رکن رابع، از کلمه «باب» استفاده کردند و خود را واسطه بین مردم و امام زمان(عج الله فرجه) عنوان نمودند. اسلام و بخصوص تشیع با اینکه کسی ادعا کند که من نایب خاص حضرت مهدی(عج الله فرجه) هستم، بهشدت مخالف است. در توقیع از ناحیه حضرت مهدی(عج الله فرجه) این عبارت مطرح گردیده است که «و من ادعی المشاهده فانه کذّاب» (مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۳۶۰)؛ اگر کسی ادعای مشاهده کند، او دروغگو است.
ولی آن بستری که شیخیه فراهم کرده بودند، موجب شد که این شخص ادعای بابیت کند، بهدنبال آن هم، ادعای نبوت و آئین و شرع و کتاب و نسخ اسلام نمود. بعد از آنهم که میرزا حسینعلی بهاء ظهور کرد و آیین بابیت را نسخ کرد و بحث اعتقاد به حضرت مهدی(عج الله فرجه) و آنکه یک نفر باید واسطه و باب باشد را هم از بین برد و آیین دیگری درست کرد که مبانی آن با مبانی اعتقادی اسلام بهتمامه تعارض دارد. درواقع، کسی که قرآن و احادیث ائمه(ع) را نسخ شده بداند، خارج از اسلام است. در حقیقت، این بستری بود که شیخیه در آن رشد و نمو کرد.
از میان ادعاهای چندگانه علیمحمد شیرازی، آنچه موجب شهرت وی شد، ادعای بابیت بود. همین ادعای بابیت وی است که وی را با تعالیم شیخی و باطنیگری آنان و دعوی شیخ احمد تحت عنوان «سمعت عن جعفربن محمد»، که ادعا میکرد در عالم شهود از خود ائمه اطهار(ع) معارفی را دریافت میکند، بوده، تمایلاتی در جهت عقاید تأویلگرایانه در وی پدید آورده است. ازاینرو، میتوان چنین نتیجه گرفت که علیمحمد باب نخستین ادعای خود را با تکیه بر تعالیم شیخیه مطرح ساخت. درواقع، این آموزهها و تعالیم شیخی بود که در مکتب تشیع اندیشههایی را وارد نمود که زمینهساز طرح مباحث مهدویت در مسیر خاصی شد که علیمحمد شیرازی از آن بهره برد و مکتب بابیه و در نهایت، بهائیه را بر این پایهها بنیان نهادند. البته این امر نیاز به اثبات دارد که در این مقاله به آن میپردازیم.
مؤسسان فرقه شیخیه، یعنی شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی و سایر بزرگان شیخیه، با تفکر و عقیده به عالم هورقلیا (ر.ک: معین مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، ج ۲، ص ۵۰۶)، قایل به زندگی کردن امام مهدی(عج الله فرجه) و خانواده ایشان در آن عالم هورقلیا گردیدند. بر اثر همین تفکر و رأی، که امام مهدی(عج الله فرجه) در عالم هورقلیا زندگی میکند، بحث دیگری را با عنوان رکن رابع مطرح نمودند، مبنی بر اینکه چون آن حضرت در عالم لطیف و فرامادی هورقلیا زندگی میکند، برای اداره عالم مادی نیازمند یک جانشین است که باب و نماینده او باشد. این امر، لاجرم آنها را معتقد به بحث «رکن رابع» ساخت.
بر اثر همین اندیشه، پس از شیخ احمد احسائی و بزرگان فرقه شیخیه، افرادی چون علیمحمد باب و حسینعلی بهاء، با تکیه بر بحث عالم هورقلیا، خود را در ابتدا باب حضرت مهدی(عج الله فرجه)، و سپس، بهتدریج خود را مهدی(عج الله فرجه) خطاب نمودند و افکار و اعتقاداتی را دامن زدند که تاکنون نیز پیامدهای آن دامنگیر مسلمانان میباشد (ر.ک: موسوی گیلانی، ۱۳۸۴).
سیدکاظم رشتی در سال (۱۲۳۹ق) از دنیا رفت. وی به هنگام وفات، شاگردان زیادی داشت. ولی برای خویش جانشینی انتخاب ننمود، ولی پیوسته چنین میگفت که «ظهور امام غایب نزدیک است، احتیاج به تعیین جانشین نیست» (نبیل زرندی، ۱۳۵۶، ص ۴۴). شاگردان سید نیز پس از مرگ استاد، همانطوری که وی پیشبینی کرده بود، در انتظار ظهور امام غایب روزشماری میکردند. در این بین، چندین نفر ادعای مهدویت کردند که از همه معروفتر، علیمحمد شیرازی معروف به «باب»، یکی از شاگردان سیدکاظم رشتی بود (ر.ک: افراسیابی، ۱۳۸۲، ص ۵۹-۲۵).
وی در بیست سالگی عازم کربلا گشته، در درسسیدکاظم رشتی حاضر شده. ازآنجاییکه توان درک و فهم مطالب سید را نداشت، ملازم رکاب وی گشته و پیوسته در محضر درس او حاضر میشد و آنچه را از عبارات و مطالبش را نمیفهمید، از خود سیدکاظم توضیح میخواست (فرید گلپایگانی، ۱۳۴۶).
بشروئیه اول کسی بود که به علیمحمد ایمان میآورد، و سپس شیخیهای فراوانی، بهتبع او از شاگردان سیدکاظم، از باب تبعیت میکنند. علیمحمد باب، ابتدا ادعای بابیت به سوی امام مستور کرد، سپس در این حد توقف نکرد و ادعای مهدویت، و اینکه او همان مهدی موعود است (عبدالحمید، ۱۹۸۲). درحالی است که ما شاهد رد شیخیه و آراء آنها از ناحیه علماء و اکابر شیعه بودهایم و پیوسته علمای بزرگ در مقابل آراء آنها مقاومت و مخالفت آشکار نمودهاند. این است معنی واقعی نفاق انداختن و شیخیه را در مقابل شیعه امامیه ابداع کردن.
فضلالله مهتدی، معروف به صبحی، از بهائیان معروف کاشان، در کتاب خاطرات خود، مطالبی ابراز میکند که به صراحت بابیه را منشعب از شیخیه و آراء خاص ایشان در مورد امام عصر(عج الله فرجه) میخواند. وی در بخشی از آن کتاب مینویسد:
چنانکه میدانیم مذهب بابیه، با پیوندهایی که بدان خورده یا بخورد، اصلاً، شاخهای از ساقه شیخیه و در حقیقت تطوری از آن طریقه است، از این جهت وقوف بر رسایل مشایخ شیخیه و فهم اصول مسائل این فئه، جزء معارف بابیه شمرده میشود. و شیخیه شعبهای از طایفه اثتی عشریه هستند که در فروع اجتهاد را جایز ندانسته، بر طبق اخبار آلمحمد(ص) عمل میکنند و اصول دین را منحصر در چهار رکن معرفت میدانند: معرفهالله، معرفت النبی، معرفت امام، معرفت شخص کامل و رکن رابع را وسیله معرفت ارکان سائره دانسته، توجه به او را توجه به حق میدانند و لازم میشمارند که همیشه در غیبت امام، باب و نایب حقیقی او در میان مردم ظاهر و مشهود باشد (مهتدی، ۱۳۸۶، ص ۱۵۴).
این عبارتهایی از یک معتقد به عقاید بهائیت نقل شد که بهصراحت روشن میکند که منشأ و سرچشمه بابیت و عقاید باطل بهائیت شیخیه بوده و همه از این منبع جوشیده است. فهم متون شیخی مقدمهای برای فهم آرای بابیت و بهائیت بهحساب میآید. گرچه این فرضیه را نیز میتوان مطرح نمود که بابیه برای آنکه به خود وجهه قابلقبولی بدهد، از انتساب خود به شیخیه، با توجه به اینکه بالاخره شیخیه کسی مانند شیخ احمد احسائی را در رأس خود دارد، سوءاستفاده کرده و زمینه آن را نیز طرفداران شیخیه کرمان بیشتر فراهم نمودهاند.
دیدگاه شیخیه درباره معرفت نوعی یا شخصی رکن رابع
محمد کریمخان کرمانی در مورد لزوم شناخت شخص رکن رابع در هر عصری، تأکید بسیاری نموده، و جایگاه و اهمیت آن را تا آنجا بالا برده که معرفت آن را افضل از توحید و نبوت و معاد بیان میکند. وی در یکی از مهمترین آثار خود، به نام ارشاد العوام در این مورد میگوید:
بدان که مضمون این باب (رکن رابع) افضل از اقرار به توحید و نبوت و امامت و بزرگان شیعه است و افضل از نماز و روزه و زکوه و خمس و حج و جهاد در راه خداست به مال و جان و فرزند و عیال و عمل به این باب امری است و حسنهای است که هیچ گناه با آن ضرر ندارد و ترک آن سیئهای است که هیچ ثواب با آن منفعت ندارد و علت غایی ایجاد است و سبب تعمیر بلاد، معاش و معاد عباد و عملکننده به آن از کبریت احمر کمتر است… اعظم فرایض خداست و کتب نازل نشده و رسل فرستاده نشده مگر برای این و چون این عمل را ترک کردهاند، هیچ عمل از اعمال ایشان قبول نمیشود و هیچ دعا از دعاهای ایشان مستجاب نمیشود (کریمخان کرمانی، ۱۲۶۳، ج۴، ص ۴۰۸).
باید عنایت داشت که کرمانی در این عبارتها، اعتقاد به رکن رابع را از اعتقاد به خدا و پیغمبر و ائمه(ع) بالاتر برده، میگوید: با معرفت رکن رابع هیچ گناهی عقاب ندارد، و انجام دادن هیچ عمل صالحی ضرورت ندارد. وی مطابق آنچه گذشت، درصدد است که دو رکن اساسی دین اسلام، یعنی ایمان و عمل صالح را از بین برده، و معرفت رکن رابع را جایگزین آن نماید. این نوع تفکر، که خلقت رکن رابع را از همه خلایق، حتی رسول خدا و امامان(ع) بالاتر بردن و چنین ابراز داشتن که خلقت رکن رابع از همه آنها مقدم بوده و ظهورش مؤخر، تا پیش از ارشاد العوام کسی ادعا نکرده بود.
این امر بهصراحت مخالف با اصول مذهب، بلکه مخالف با اصول دین مبین اسلام میباشد و در تعارض صریح با آیات قرآن کریم و احادیث ائمه اطهار(ع) میباشد. با توجه با آیات کریمه قرآن که میفرماید: «وَنَضَعُ ْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ»(انبیا: ۴۷) و «کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهین»(طور: ۲۱)، آیا کرمانی و سایر بزرگان شیخی، به لازمه سخن خود توجه دارند؟ کجای این عبارتهای کرمانی با ظهور و نص این آیات سازگار است با تأمل در عبارتهای کرمانی که میگوید: با معرفت رکن رابع هیچ گناهی عقاب ندارد، و انجام دادن هیچ عمل صالحی ضرورت ندارد، میتوان دریافت که این بیان در مقام ردّ کلام وحی است که میفرماید «هر کسی هر عملی انجام دهد، باید روز قیامت پاسخگو باشد» (همان).
بزرگان شیخیه و ادعای رکن رابع بودن
محمد کریمخان کرمانی با تطبیق رکن رابع بر بزرگان شیخی پیش از خود، در ضمن رسالهای تحت عنوان سی فصل میگوید:
شیخ مرحوم و سید مرحوم رکن رابع بودهاند. هریک در عصر خود، اما بودن ایشان رکن رابع به آن طور که گفتم که ایشان فقیه جامعالشرایط و جایزالتقلید و عالمی از علمای شیعه بودند، شک و شبهه ندارم و تحاشی از آن نمینمایم… و اما رکن رابع را در عصر ایشان مخصوص ایشان دانم حاشا و کلا منحصر بهایشان نبوده است، بلکه اشخاص عدیدهای بودهاند… من ابداً این ادعا را از سید مرحوم نشنیدهام، با وجود اینکه نهایت محرمیت را به ایشان داشته، اما درباره شیخ مرحوم هم این ادعا را نشنیدهام ابداً، و در کتب ایشان ندیدهام، بلکه کتب ایشان پر است از دلیل تعدد رکن رابع در هر عصر… (کریمخان کرمانی، و اصفهانی، ۱۳۸۱ق، ص ۳۱).
همو در دیگر اثر خود، مثال شاه و وزیر و حکام و نوکران را مطرح کرده و میگوید: چنانکه امور مملکتی به این چهار رکن نیاز دارد، امر دین نیز به همین منوال است و باید چهار رکن در آن وجود داشته باشد! وی به این مدعای خود از کتاب و سنت و روایات معصومین(ع) استدلال کرده، و میگوید:
از ابن اذینه روایت شده است که حدثنا غیر واحد عن احدهما(ع) انه قال: «لایکون العبد مؤمنا حتی یعرف الله و رسوله و الائمه(ع) کلهم و امام زمانه و یرد الیه و یسلم له(حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج ۱۸، ص ۴۴) ثم قال کیف یعرف الآخر و هو یجهل الاول»، و تو میبینی که میفرماید همه ائمه و امام زمان، پس مراد از امام زمان غیر از أئمه است و برای ائمه(ع) مقامی است فوق خلق، که اگر کسی ادعای آن مقام را کند یا طمع ادراک مقام ایشان را کند، کافر میشود و لکن دون مقام ایشان امامت به معنی پیشوایی آمده و صحیح است… (کریمخان کرمانی، و اصفهانی، ۱۳۸۱ق، ص ۲۴۶).
کرمانی تمام روایاتی را که از ائمه اطهار(ع) در مورد لزوم واحد بودن امام در هر عصری است، ذکر کرده و با آنها نیز بر لزوم واحد بودن ناطق و امام (در اصطلاح خاص خویش) استدلال کرده است. و در مواردی نیز از آنها بهعنوان مؤید نام میبرد.
این نوع سخن گفتن و روایات باب امامت را مصادره به مطلوب نمودن، امری است که شیخیه در کتب متعدد خود آن را روا داشته و آن روایات را بهمعنای دلخواه خویش تأویل و تفسیر نمودهاند. درحالیکه، این روایات دال بر واحد بودن امام در هر عصری، مربوط به مبحث امامت و امامشناسی و شناخت امام در هر عصری بوده و کمترین دلالتی بر مدعای شیخیه دلالت ندارد، بلکه در این حدیث شریف، تأکیدی است بر وجوب شناخت امام عصر(عج الله فرجه) به دلیل غیبت کبرایی که حضرت در آن به سر خواهند برد.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که همانگونه که آیات شریف قرآن کریم دارای شأن نزول میباشند، روایات ائمه اطهار(ع) نیز دارای شأن صدوری میباشند. در این حدیث شریف از امام باقر(ع) در تفسیر و تبیین معنای آیه ۱۴ سوره حجرات میفرمایند (بحرانی، ۱۴۱۷ق، ج ۴، ص ۲۱۲) و حدود و ثغور مؤمن واقعی را تعیین میکنند و معرفت امام زمان(عج الله فرجه) را جزء ارکان ایمان شخص معرفی میکنند؛ امری که کرمانی از آن غافل مانده است. ازاینرو، این معنا با مطلبی کهکرمانی در مسیر اعتقادات خویش از آن بهره برده، هیچگونه ارتباطی نداشته و تحریف صریح قول معصوم(ع) از ناحیه ایشان محسوب میگردد.
از سوی دیگر، شیخیه عقیده دارند امام زمان(عج الله فرجه) در عالم دنیا نیست، بلکه در دنیای دیگری به نام عالم برزخ یا «هورقلیا» است، و چون خداوند بخواهد، وارد این عالم خواهد شد. شیعه امامیه عقیده دارند امام زمان(عج الله فرجه) در همین عالم دنیا وجود دارد، گرچه در اینکه حضرت امام زمان در کدام مکان است، اختلافنظر دارند (شیخ طوسی، ۱۴۰۸ق، ص ۲۶۶ و ۱۶۲).
بدینسان، میتوان چنین نتیجه گرفت که فرقه شیخیه درباره ولایت و نیابت معتقد است که در زمان غیبت، رابطه با امام زمان در قالب نیابت خاص (رکن رابع) امکانپذیر است و هموست که واسطه بین امام و مردم است.
شیخیه باب نیابت خاص امام زمان(عج الله فرجه) که پس از نواب اربعه در سال ۳۲۹ق مسدود شده بود را مجدد باز کرده و گفتند: در هر زمان رجال الهی هستند که بهواسطه بزرگی مرتبت و آشنایی با علوم ائمه و مذاق ایشان، همانند نواب اربعه هرگاه بخواهند میتوانند در بیداری، یا خواب با امام زمان(عج الله فرجه) رابطه برقرار کرده و مشکلات جهان اسلام و بشریت را حل کنند؛ امری که بعدها دستآویز علیمحمد شیرازی مبنی بر ادعای بابیت شد. در حقیقت، عقیده «رکن رابع»، بهعنوان یک بدیل برای وجود امام زمان در دوره غیبت، با اصول فقهی و اعتقادی و از جمله آنچه میتوان از آن بهعنوان مبانی ضرورت وجود «مجتهد زنده» و در نتیجه، ضرورت تقلید از «مرجع تقلید» یاد کرد، ناسازگار است.
از سوی دیگر، محمدخان کرمانی (ر.ک: محمد حسن، آل طالقانی،الشیخیه، ص ۲۱۰)، خلف کریمخان کرمانی، در رساله اسحقیه، با تأکید و اصرار بر جایگاه رفیع ناطق واحد و رکن رابع، میگوید:
او (ناطق) دست امام، چشم و گوش و اسم و وصف اوست و اگر احیاناً یک وقتی زمان اقتضا نمود که امام غایب باشد و ناطقی ظاهر شود، آنکه ظاهر میشود یکی است لامحاله؛ چراکه او را ظاهر میفرمایند از برای رفع خلاف و تشاجر و نزاع و فرمان فرمایی و تأسیس امری جدید از بواطن کتاب خداوند و اخبار اهلبیت(ع) پس چگونه میشود که متعدد باشد… ناطق واسطه فیض است میان ایشان و امام(ع) و بهواسطه وجود او جمیع اختلاف رفع میشود… (کرمانی، محمد خان، ۱۳۵۱، ص۲۲۱).
بالاخره، آنکه محمد کریمخان کرمانی در رساله بلند و طویلی که برای سیدکاظم نوشته، اقوال غریب و آراء شاذ و نادری را مطرح کرده، که متضمن اسطورهپردازی و خرافات فراوانی میباشد. وی در قسمتی از این نامه مینویسد:
بنده معتقدم که هر کس باب سابق خویش را که تمام فیوضات از وی جاری میشود نشناسد… چیزی از توحید و نبوت و امامت را نشناخته است… همانا شیخ اجل و امجد (ما) قطب زمان خویش بود… پس شیخ اکبر هموست که به توسط وی خدا مورد پرستش واقع میگردد و افراد بشر مستحق بهشت میگردند… و بعد از وی معتقدیم که این امر مهم، متوجه شما (سید) گشته است… فلذا تو همان کسی هستی که به توسط تو، خدا مورد پرستش و عبادت قرار میگیرد و جنات نعیم نیز به توسط شما کسب میگردد… و تویی آن باباللهی که توسط آن به خدا نایل میگردند.
همانطوری که از خودت شنیدهام! هم اکنون حدود سی سال است که تو را در جلو خویش قرار داده و به هنگام نماز و دعا به سوی تو نماز میگذارم و تو را در جمیع حوائج و امور خویش مقدم میدارم و تو را واسطه قرار میدهم!؟… و اگر بعد از نبی مکرم جایز بود که نبیی باشد، و شما ادعای نبوت میکردی، معجزهای از تو طلب نمیکردم. بلکه با وجود این (یعنی با وجود اینکه میدانم پیامبر اسلام خاتمالانبیاء بوده و بعد از وی نبیی نخواهد آمد) باز هم اگر ادعای رسالت و نبوت کنی، بدون درخواست اظهار معجزه تو را تصدیق خواهم نمود!… (حایری اسکویی، ۱۳۸۵، ۱۶۸).
به نظر میرسد، این عبارات رساله کریمخان کرمانی هیچ نیازی به توضیح ندارد. وی در این عبارات، بهصراحت اعتراف میکند که معتقد به وجوب معرفت باب سابق و باب لاحق میباشد. و اینکه ایشان هستند که مجرای فیض الهیاند. و اعتقاد به آن، اساس و بنیان سه رکن دیگر (توحید و نبوت و معاد) میباشد. بهطوریکه هر کس معرفت به باب نداشته باشد، معرفت به سه رکن دیگری، سوری به حال وی نخواهد داشت. سپس، تأکید میکند که احساییقطب است، و بر این امر از قول نبی اکرم(ص) استدلال میکند که، احسایی قطب است. معلوم نیست این تصریح چه زمانی، کجا و چگونه بوده است.
به نظر میرسد، این قول کریمخان کرمانی، یا از حدیث معروف امام صادق(ع)، اخذ شده است، آنجاکه از امام(ع) در مورد معنی عقل سؤال شد، ایشان در پاسخ فرمودند: «قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَهَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَهُ وَ هِیَ شَبِیهَهٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ» (کلینی، ۱۳۶۵، ج۱، ص ۱۰) و یا اینکه از برخی از فقرات زیارت جامعه همچون «بکم یسلک الی الرضوان… بموالاتکم تقبل الطاعه المفترضه» (شیخ صدوق، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص ۶۱۵). کریمخان کرمانی از این بیان امام(ع) استفاده کرده و آن را به مشایخ خود منطبق ساخته است! سپس رشتی را قطب بعدی معرفی کرده و او را نیز من عُبِد به الرحمن میخواند و وی را تا آنجا بالا میبرد که باباللهی، که از آن به سوی خدا نیل میشود، معرفی میکند.
این همان اعتقادی است که شیعه امامیه در مورد امام معصوم دارند، و او را «باب الله الذی لا یؤتی الا منه»، میخوانند. وی ادعا میکند که این را که «سید باب الله است» از خود وی شنیده است. این سخن نزد وی دلیل محکمیاست که قابل رد و دفع نمیباشد. ازاینرو، پس از این، سید رشتی را عقل و قطب و امام ناطق اخذ کرده و او را قبله، محراب، کعبه و قرآن خود میخواند. علاوه بر این، به آن هم اکتفا نکرده، و میگوید: هر که این چنین عمل نکند، به غیر قبله نماز خوانده و عملش باطل است!!
با اندک تأمل در مضمون این سخن، میتوان دریافت که این مطالب کرمانی در شأن سیدکاظم، شائبه نوعی شرک را داشته و با بسیاری از آیات توحیدی قرآن کریم، که عبادت و بندگی و ربوبیت را از آن خدای تبارک و تعالی میداند، ناسازگار میباشد. از جمله آیه ۱۰۷ سوره بقره که میفرماید: «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ»؛ آیا نمیدانی که خدا فرمانروای آسمانها و زمین است و شما را جز او یار و یاوری نیست؟ همچنین آیه ۲ سوره فرقان که میفرماید: «أَلَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَیءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً»؛
خداوندی که فرمانروایی آسمانها و زمین برای اوست، و هیچ فرزندی اختیار نکرده و برای او شریکی در فرمانروایی نیست، و هر چیزی را آفرید و آنگونه که باید اندازهگیری کرد. این آیات و دهها آیه توحیدی قرآن کریم، خلق و اداره و مالکیت هستی را از آن خدای تعالی دانسته و هرگونه شریک و یاوری را نفی نموده است.
در عبارات کریمخان کرمانی، هر آنچه را عقیده حقه شیعه مبنی بر «ابواب الایمان و امناء الرحمن» بودن رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و سایر فضایلی که در زیارت جامعه کبیره در شأن و منزلت معصومین(ع) وارد گردیده است، همه را بر بزرگان شیخیه از جمله شیخ احمد احسایی و بخصوص سیدکاظم رشتیتطبیق نموده و در این مسیر از هیچ غلوی دریغ نمیورزد. حال آنکه، شیعه امامیه در مورد بزرگان خویش و مراجع دین و حتی ولی فقیه این نوع عقیده را روا ندانسته و قائل به نیابت خاصه ایشان نیست و صرفاً ایشان را نواب عام امام عصر(عج الله فرجه) قلمداد میکند.
با وجود این، چگونه کرمانی و امثال ایشان از علمای شیخی، ادعای شیعی بودن دارند، ولی از تبعیت زعما و اکابر فقهای شیعه سر باز زده و در مقابل ایشان موضع گرفته و شخصی دیگر را مرجع و زعیم و بهاصطلاح، خود را رکن رابع قلمداد میکنند. زمانی که شیخیه، سیدکاظم را در سن ۳۰ سالگی به مرجعیت علمی و معنوی خویش برمیگزینند، بزرگان علمای شیعه در نجف و غیر آن، از آن، جمله صاحب جواهر میزیستهاند که قطعاً بر سید رجحان و برتری داشته حتی در جایگاه استادی وی بودهاند، چگونه ایشان این بزرگان و مراجع مسلم را رها کرده و در مقابل آنها، مکتب درس گسترانیده و ادعای نیابت امام زمان دارند؟!
رکن رابع در آراء شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی
برخی از بزرگان شیخیه، معتقدند که شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی، هیچ عبارت و مطلبی در مورد رکن رابع نداشته و اعتقادی نیز به آن نداشتهاند. ایشان آن را ساخته و پرداخته حاج محمد کریمخان کرمانی میدانند. حتی به این سخن خود استدلال نمودهاند که اگر در عبارات سید و یا شیخ چنین عباراتی بود، به دست ما میرسید و عباراتی را هم که کرمانیها به آنها استناد نمودهاند، خالی از هرگونه دلالتی بر مدعایشان دانستهاند. مهمترین کسانی که با آن مخالفت نمودهاند، شیخیه آذربایجان و در رأس آنها میرزا موسی اسکویی در کتاب احقاق الحق میباشد.
هرچند نباید منکر این شد که مطرحکننده و مبلغ و مبتکر اصلی رکن رابع، در مقابل دیگر علمای عصر خویش، کریمخان کرمانی است. ولی ما در اینجا با بررسی منابع و آثار شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی، اثبات خواهیم کرد که رگههایی نیز از بحث، رکن رابع و ناطق واحد در آثار این دو وجود دارد.
شیخ احمد احسایی در مهمترین اثر خویش به نام شرح زیارت جامعه کبیره، هنگامی که به این فقره میرسد «و قوله(ع) و شاهدکم و غائبکم» میگوید:
همانا من به حاضر شما، امامان یازدهگانه، و غایب شما، حضرت حجت(عج الله فرجه) ایمان دارم. یا ایمان دارم به حاضر شما؛ یعنی آن که ناطق و قطب زمان و محل نظر خدا در جهانیان است،… و ایمان دارم به غیب شما، یعنی به امام صامت که در هر زمانی باید ناطق و صامتی باشد، و صامت لازم است از ناطق اذن بگیرد و اذن گرفتن صامت متوقف بهوجود ناطق است (شرح زیارت جامعه کبیره، ج ۳ ص ۱۸۴»).
سیدکاظم رشتی نیز اثری دارد به نام رساله الحجه البالغه، که در پاسخ به سؤالات شیخ حسن مزیدی نوشته است. این همان اثری است که مورد استناد کرمانیدر مورد بحث رکن رابع است. وی در آنجا میگوید:
(اما در عصر غیبت کبری) امام عصر(عج الله فرجه) برای خود نایبانی با صفاتی معین قرار داد و در توقیعی اشاره کرد که، «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجهالله علیهم» این نایب که حجت است بر دو قسم است؛ قسمی نایب خاص و قسمی نایب عام… اما قسم دوم نایب عامی است که خاص است، و این همان اصل است، مثال امام(ع)، و ظاهر او در بین رعیت، اخلاق و علوم وی برگرفته از علوم آنان(ع) میباشد… و این قسم از نایب است که روی او امتحان و اختبار صورت میگیرد،
و حکم ایشان در حکم نواب خاص و منصوص میباشد، انکار اینها انکار آنها خواهد بود… خلاصه، حکم این ابواب، حکم ابواب خاص منصوص است، مخالفت ایشان عین مخالفت آنان میباشد، مخالفت از ایمان بیرون میبرد و در کفر و نفاق وارد میکند. حال مخالفان زمان غیبت کبری، عین حال مخالفان زمان غیبت صغری است، … (حایری اسکویی، ۱۳۸۵، ص ۳۲۲؛ کرمانی، محمد خان، ۱۳۵۱، ص ۸۰).
همانگونه که بهروشنی از عبارات سیدکاظم رشتی استفاده میشود، وی نیز به همان عقیده محمد کریمخان کرمانی میباشد. آنجاکه میگوید: «حکم این ابواب، حکم ابواب خاص منصوص است، مخالفت ایشان عین مخالفت آنان میباشد». این به همان معنای بابیتی است که بعدها، کریمخان کرمانی آن را مطرح کرده و به آن دامن زد و موجبات تفرقه و جدایی را در جامعه شیعی فراهم ساخت.
نقد و بررسی
آنچه از دیدگاه شیعه مسلم است، اینکه، حضرت امام حجهبن الحسن العسکری(ع) در دو توقیع شریف به تکلیف شیعیان در عصر غیبت کبری اشاره صریح نموده و آن را نمایان فرمودهاند:
۱. توقیع امام(عج الله فرجه) در پاسخ سؤالات اسحاقبن یعقوب، که توسط محمدبن عثمان عمروی، به محضر مبارک وی تقدیم گشته است. اسحاقبن یعقوب میگوید: امام عصر(عج الله فرجه) در پاسخ سؤالم از تکلیف شیعیان در غیبت کبری چنین مرقوم فرمودند: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا. فانهم حجتی علیکم، و انا حجهالله علیهم» (حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج ۲۷، ص ۱۴۰). و اما حوادثی که برای شما پیش میآید، رجوع کنید به راویان حدیث ما؛ زیرا که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان میباشم.
۲. توقیع امام(عج الله فرجه) به ابوالحسن علیبن محمد سمری چهارمین نایب، در آستانه مرگ اوست. شیخ صدوق روایت کرده که حسنبن احمد گفت: «در سالی کهعلیبن محمد سمری وفات یافت، من در بغداد بودم. چند روز قبل از وفات وی به خدمت وی رسیدم. ایشان توقیعی که از ناحیه مقدسه صادر شده بود برای من چنین خواند:
بسم الله الرحمن الرحیم. ای علیبن محمد سمری خداوند در مرگ تو پاداش برادرانت را بزرگ گرداند؛ چراکه تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. پس به کارهای خود رسیدگی کن و به هیچ کس بهعنوان جانشین خود وصیت نکن که غیبت کامل، واقع شده است. من آشکار نخواهم گشت مگر پس از اذن خدای تعالی و این بعد از گذشت زمانها و قساوت دلها، و بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور خواهد بود. آگاه باش که هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعا کند که مرا دیده است، دروغگو است و افترا میبندد، و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم (ر.ک: مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۵۲، ص ۱۵۱).
با توجه به این مبادی و اصول، مقام و جایگاه بابیت و رکن رابع، به معنایی که شیخیه و در امتداد مسیر ایشان، بابیه از آن یاد میکنند، در زمان غیبت کبری مسدود گشته و رجوع به علما در امر دین مفتوح میباشد. گرچه به کار بردن تعبیر باب درباره علمای عصر غیبت، فیحد نفسه اشکالی ندارد، اما اشکال از آنجا ناشی میشود که نیابت عامه به نیابت خاصه تبدیل میگردد و درباره مقام این نایب مبالغه و زیادهروی میشود.
با توجه به این اعتقاد و با توجه به اینکه خود مشایخ شیخیه نیز احادیث مذکور را، بهطور مکرر مورد تأکید خاص قرار دادهاند و بدون آنکه آن احادیث را تأویل یا تعبیر و تفسیری بکنند، به یک اصل موضوع را منکر شد، و عنوان بابیت را در پیش گرفته و بحث رکن رابع و ناطق واحد را مطرح میکنند. برای توجه کافی نگاهی دوباره به مطالب مندرج در آثار شیخیه میاندازیم تا نمونههایی از این تضاد را در نظریات شیخیه بشناسیم.
محمدکریمخان کرمانی تصریح میکند:
ادعای نیابت خاصه در زمان غیبت امام(عج الله فرجه) خلاف طریقه و سیرت شیعه است و ابداً در آثار اهل بیت یافت نشده است که نایب خاصی در زمان غیبت خواهد آمد… (کریمخان کرمانی، بیتا، ص ۳۱) اگر جاهلی بگوید که این نایب خاص است و این را امام به جهاد فرستادهاند، اولا؛ که نایب خاص نص خاص میخواهد… اما طریق نصوص بر اینکه این مرد نایب است که در زمان غیبت ممکن نیست به جهت اینکه هیچ کس به خدمت امام نمیرسد(همان ص ۳۳ و ۳۲).
ابوالقاسم ابراهیمی هم در اینباره میگوید:
به علیبن محمد اجازه نفرمودند که نص بر نایبی نماید و امر علیالظاهر راجع به علماء و فقهای شیعه است که رجوع بایشان باید بکنیم… تا بهعلیبن محمد سمری رسید که نایب چهارم آن حضرت بود توقیع به نام او صادر شد که تا شش روز دیگر از دنیا میروی وصیت به سوی احدی مکن و لله الامر هو بالغه و در توقیع دیگر در پاسخ شیعیان نوشت «اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا» و امر راجع به روات اخبار شد(ابراهیمی، ۱۳۵۰، ج ۱، ص ۱۰۸).
از سوی دیگر، ما شاهدیم که شیخیه قائل به باب، و وجود نواب گشته و میگویند:
البته حضرت امام زمان(ع) ابواب و نواب شریف دارد… (همان، ص ۱۰۸) امام بینایب نمیشود و خانه بدون باب معنی ندارد… محال است زمین از وجود آنها (نواب و ابواب) خالی شود… بلی اگر عالمی صاحب علم و عمل و کمال و صاحب تصرف در ملک باشد و همان صفاتی که برای نایب خاص امام فرمودهاند، یک وقتی در کسی دیدیم و ادعا هم کرد و شکی بر ما باقی نماند، البته از او قبول هم میکنیم و چرا نباید قبول کنیم (همان، ص ۱۲۸).
همانگونه که از این عبارات استفاده میشود، بزرگان شیخیه، از سویی، وجود هر نوع باب و نایب امام زمان در عصر غیبت را، مطابق عقیده حقه شیعه، منکرند و حتی در این عقیده به توقیعات شریف نیز استدلال و تمسک میکنند، از سوی دیگر، در عبارات مختلف بهوجود ابوابی برای امام غایب تأکید میکنند، تا جاییکه امام بینایب را بیفایده و لغو معرفی میکنند. آنجاکه حاج محمد کریمخان بهصراحت میگوید: «… سابق بر این فصل بیان شد که حاکم خلقی در میان خلق ضرور شده است تا خلق او را ببینند و از او بشنوند و اگر بنا بود که خلق او را نبینند، خلق اکتفا بهوجود خدا بایستی بکنند، پس ثمره حکومت ظاهر نشود مگر آنکه مردم او را ببینند و از او بشنوند…» (کریمخان کرمانی، ۱۲۶۳، ج ۴، ص ۲۷).
معلوم نیست که به کدام دلیل اثباتشده که خلق از امام عصر(عج الله فرجه) نفع نمیبرند، درصورتیکه آن حضرت در توقیع شریف، برای زدودن چنین تصورات واهی فرموده است: «نفع بردن از من در ایام غیبتم، مانند نفع بردن مردم از خورشید است؛ وقتی که ابرها آن را میپوشانند، و من مایه امن و امان برای اهل زمین میباشم» (ر.ک: مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج ۵۳، ص ۹۲).
نتیجهگیری
تعالیم شیخیه، با عنوان کردن آموزه رکن رابع، مکتب خاص عقیدتی را در شیعه بنا نهاد که جلوه بیرونی میطلبید. علیمحمد شیرازی با موقعشناسی، خود را مظهر این جلوه بیرونی معرفی کرد و بر میراث بزرگان شیخی نشست و بر مقصود خویش نایل آمد.
باید توجه داشت که در اصل، بابیت در بستر شیخیگری ایجاد شد؛ یعنی همان مسئله رکن رابعی که شیخیه در خفا میگفتند و برای خودشان چنین مقام و موقعیتی قائل بودند، همان را به روشنی یک جوان شیرازی به نام میرزا علیمحمد باب ادعا کرد: من همان رکن رابع هستم. کمکم بهجای رکن رابع، از کلمه «باب» استفاده کردند و خود را واسطه بین مردم و امام زمان(عج الله فرجه) عنوان نمودند.
درحالیکه، اسلام و بخصوص تشیع با اینکه کسی ادعا کند من نایب خاص حضرت مهدی(عج الله فرجه) هستم، بهشدت مخالف است. بنابراین، بستری که شیخیه فراهم کرده بودند، موجب شد که علی محمدباب ادعای بابیت کند و بهدنبال آن هم ادعای نبوت و آئین، شرع، کتاب و نسخ اسلام نمود و پس از آن، میرزا حسینعلی بهاء آیین بابیت را نسخ کرد و بحث اعتقاد به حضرت مهدی(عج الله فرجه) و آنکه یک نفر باید واسطه و باب باشد را هم از بین برد و آیین دیگری ایجاد کرد که مبانی آن با مبانی اعتقادی اسلام کاملاً در تعارض است. درواقع، کسی که قرآن و احادیث ائمه(ع) را نسخشده بداند، خارج از اسلام است. این همان بستر شکلگیری شیخیه بود.
ممیز عقیده حقه امامیه در طی ۱۳ قرن پس از هجرت از آراء شیخیه و بابیه این است که، آن نقباء و نجباء (رکن رابع)، ابواب امام عصر(عج الله فرجه) در زمان غیبت نیستند؛ زیرا مطابق نصوص، این باب در عصر غیبت مسدود گشته است. و اکابر علمای امامیه از کلینی تا مقدس اردبیلی، و از علّامه مجلسی تا علمای قرن حاضر، ضمن اعتقاد به ارتقاء مؤمنان تا مقام نقبایی و نجبایی، این امر را به معنی بابیت و رکن رابع، که باید واسطه ما بین امام غایب و مردم باشند، قلمداد نکردهاند. حتی ملّاصدرا، که خود روشنگر و مفسّر اسفار اربعه بهحساب میآید، ارتقاء مقام معنوی و حتی تشرف به حضور امام را، بهعنوان بابیت و ناطقیت اخذ ننمودهاند (نجفی، ۱۳۸۳، ص ۱۴۸).
منابع
ابراهیمی، ابوالقاسم (۱۳۵۰)، الفهرست، کرمان، سعادت.
ـــــ (۱۳۵۱)، ترجمه الفلسفیه، ترجمه علی موسوی، کرمان، مطبعه سعاده.
افراسیابی، بهرام (۱۳۸۲)، تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام.
آبادانی، مبلغی (۱۳۷۳)، تاریخ ادیان و مذاهب، قم، منطق.
بحرانی، هاشمبن سلیمان (۱۴۱۷ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، دارالتفسیر.
پازوکی، شهرام (۱۳۸۲)، یادی از هانری کربن: مجموعهای از مقالات درباره هانری کربن: به انضمام در گفتوگو با وی سیدحسین، نصر، مقاله زندگی و آثار و افکار هانری کربن، تهران، بینا.
حایری اسکویی، موسی (۱۳۸۵)، احقاق الحق در رد اتهام و ابهام، ترجمه عیدی خسروشاهی، تهران، روشن ضمیر.
دایره المعارف الاسلامیه (۱۳۸۲)، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی
رضانژاد، عزالدین، «شیخیه بستر پیدایش بابیت و بهائیت»، (۱۳۸۱)، انتظار موعود، ش ۳و۴.
شایگان، داریوش (۱۳۸۷)، هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمه باقر پرهام، تهران، فروزان روز.
شیخ حر عاملی (۱۴۰۹ق)، وسایل الشیعه، قم، آلالبیت(ع).
شیخ صدوق (۱۴۰۴ق)، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین.
شیخ طوسی (۱۴۰۸ق)، کتاب الغیبه، قم، منشورات مکتبه بصیرتی.
صافی گلپایگانی، لطفالله (۱۴۲۱ق)، منتخب الاثر، قم، حضرت معصومهƒ.
عبدالحمید، محسن (۱۹۸۲)، البابیه و البهائیه و مصادر دراستهما، ترجمه عباس کاظم مراد، بغداد، مطبعه الارشاد..
کربن، هانری (بیتا)، مکتب شیخی از حکمت الهی شیعی، تهران، تابان.
کرمانی، محمد کریمخان و محمدباقر اصفهانی (۱۳۸۱ق)، سی فصل و اجتناب، کرمان، گلشن.
کرمانی، محمدخان (۱۳۵۱)، مجموعه رسایل، رساله اسحقیه، کرمان، مدرسه براهیمیه.
کریمخان کرمانی، محمد (۱۲۶۳)، ارشاد العوام، کرمان، چاپخانه سعادت.
ـــــ (۱۲۶۸ق)، رجوم الشیاطین، کرمان، مدرسه ابراهیمیه، مطبعه سعادت.
ـــــ (۱۳۸۰)، رساله سپهسالاریه در معنی رکن رابع، مشهد، شیخیه باقریه.
ـــــ (بیتا)، رساله تیرشهاب، کرمان، سعادت.
ـــــ (بیتا)، طریق النجاه، بیجا، بینا.
فرید گلپایگانی، حسن (۱۳۴۶)، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، تهران، فراهانی.
کلینی، محمدبن یعقوب (۱۳۶۵)، اصول کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۴ق)، بحار الانوار، بیروت، الوفاء.
مجمع الرسایل فارسی (۱۳۵۱)، کرمان، مدرسه ابراهیمیه.
موسوی گیلانی، «دیدگاه پدیدار شناسانه هانری کربن به دکترین مهدویت» (۱۳۸۴)، انتظار موعود، ش ۱۷.
مهتدی، فضلالله (۱۳۸۶)، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهائیگری، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
نبیل زرندی، محمد (۱۳۵۶)، مطالع الانوار، تلخیص تاریخ بدیع زرندی، تهران، بینا.
نجفی، محمدباقر (۱۳۸۳)، بهائیان، تهران، مشعر.